۱۳۹۰ اسفند ۲۳, سه‌شنبه

آدم و حوا

آدم که داشت  واسه چهارشنبه سوری  کبریتی می نداخت  زیر پای هوا اونم جیغ میکشید آدم هم هرر هرر میخندید نمیدونست  خدا خوابه.یکهو صدای از عرش بلند شد که آدم ،آدم باش برو دم خونتون بازی کن.آدم هم گفت اینجا خونمونه ، خدا دید پرو شده دو تاشون رو انداخت بیرون.